زندگی در موزه ای بنام سفینه گلشن ؛

سلام مرا به سفال ها برسان

سلام مرا به سفال ها برسان

به گزارش کونفه، از گیلان می گوید تکیه کلام پدرم این است: سلام مرا به درخت ها، گل ها، گنجشک ها، مارمولک ها، مورچه ها، سفال ها برسان من نیز در این خانه به همه شان سلام می گویم.


چندسالی است «امین باقری» و «جانان نوذری» با ذوق و دقت و البته مرارتی طاقت فرسا، صفحه به صفحه هنر معماری گیلان را از پشت خروارها بی مهری و رهاشدگی بیرون می کشند تا به ما یادآور شوند که پشت هر سفال، لای ملات ساروج دیوارها، میان شیرسرهای بام، آجرچینی دندان موشی حاشیه دیوار، زیر قلوه سنگ های مدفون شده کف حیاط، حتی در فضای تنگ و تاریک پیچاروهای کف خانه، هنر و دانش نیاکان ما خوابیده و کافی است همچون مرقعی صفحات را باز کنید تا ببنید این خانه چه پیشکشی برای آیندگان دارد.

جلوی درب خانه که می رسم، نقش برجسته گل که به صورت سنتی بر طرفین چارچوب و پای ستونها اجرا شده، یاد هنر سیمان بُری خانه های رشت قدیم را زنده می کند. تصویر گل های کاغذی بر آئینه هایی که لای سیمان خوش نشسته، ذوق طبیعت دوستی بانوی خانه را متذکر می شود.

از گذشته خانه گلشنی، تنها کاشی سر در دست نخورده مانده که عدد ۱۲ بر کاشی لاجورد دست ساز از اواخر دوره قاجار به جامانده و مرا یاد پلاک کوبی خانه ها و نامگذاری کوچه ها توسط بلدیه رشت می اندازد که در سال ۱۲۸۸ خورشیدی صورت گرفت و بار دیگر این نامگذاری در سال ۱۳۰۷ و با کاشی های لاجوردی تجدید شد.

از لمبه ها، سفالها و چوب های زیر بام میتوان فهمید که بنا اخیرا مرمت شده است. «امین باقری» هنرمند طراح، درب خانه را باز می کند و چشم ما به آجرچینی دندان موشی بر رخ بام دیوار سالخورده می افتد که از معماران خوش ذوقِ در خاک خفته به یادگار مانده است.

امین باقری در رابطه با خودشان می گوید: هردوی ما دانش آموخته نقاشی و هنرهای تجسمی هستیم. سالها در تهران کار کردیم ولی نفس جانان در تهران به شماره افتاده بود و هوای آلوده آسم او را تشدید می کرد. من زاده رشت هستم، بوی باران زنده ام می کند و همسرم زاده شیراز، شهر شعر و ادب و به همین خاطر قرارمان شد بازگشت به سرزمین گیلان که جانان هم ریشه هایش در همین خاک بود.
سال ۱۳۹۹ این خانه نقلی و جمع و جور را از خانواده پورسعید برای کار و زندگی خریدیم و از همان زمان تابحال درحال مرمت و احیای آن هستیم. تلاش ما این بود که اصالت گذشته این خانه حفظ شود.

از دید ما مرمت یک خانه تاریخی، دیرینه شناسی زمان حال است. ما هم همچون خانه های تاریخی، درحال تحمل رنجی مداوم هستیم. مرحله به مرحله خانه را حفاری کردیم. گربه روی این خانه کاملا پر شده بود و زمانیکه مهرداد منفرد، استاد مرمت خواست که گربه روها را باز نماییم فکر نمی کردیم مجبور باشیم کامیونها خاک و نخاله را فرغون فرغون از کوچه بن بست به بیرون خانه منتقل نماییم.

اگر سال گذشته می آمدید، سنگ فرش حیاط زیر ۱۰ سانت سیمان دفن شده بود و من به جای آنکه نمادین از نو حیاط را سنگفرش کنم، همان بافت سنگفرش قدیم را از زیر بتن بیرون کشیدم سنگها را شستم و باردیگر یک دانه یک دانه سنگ های قدیمی را با طرحی نو با همان شیوه کهن چیدم. انگار صد هزار سفال بسازی.
در ظاهر مکرر و مشابه اما هرکدام بدیع و یگانه این کار نوعی تکرار ساده در خود دارد. کار طاقت فرسا و در عین حال لذت بخشی بود. چنین چیدمانی به شکلی مرتب سازی و پالایش ذهن هم هست. سنگفرش این حیاط شد یک نمونه ممتاز از این مهارت فراموش شده.

بناهای تاریخی مانند اقوام پیر، احتیاج به تیمار مداوم دارند. یک نوع جادو در ارتباط با تیمار چنین خانه هایی وجود دارد، مرمت اصولی بناهای تاریخی رنجی را به آدم تحمیل می کند که وصف شدنی نیست اما درمانگر هم هست.

جای خوشوقتی است که مرمت این خانه ما را با استادکاران و انسانهای فرهیخته و روشهای کهن معماری آشنا کرد که پیش از خانه ما چند خانه تاریخی دیگر را مرمت کرده بودند.


وقتی چنین کاری را شروع کردیم، نمی دانستیم امکان دارد سالها زمان ببرد و تمام سرمایه جوانی و منابع مالی ما را ببلعد ولی لذت و شعف مرمت این خانه ها، نیروی محرک برای ادامه زندگی می شود.
باردیگر جان گرفتن یک خانه تاریخی نوعی بازگشت به زندگی است. همه ما دیر یا زود می فهمیم که مراقبت کردن باید بخشی از اعمال روزانه ما شود.

امین باقری حتی مراقب درختی است که منحنی رشد کرده، مراقب نارنج حیاط، گلهای خانه و حتی گربه های محله پیرسرا. انگار این خانه تیمارخانه ای برای طبیعت زبان بسته شده است.

او که یک مرتبه جانوری را از دست گربه های شکم سیر حیاط نجات داده، می گوید: فکر می کردند موش گرفته اند اما زبان بسته، یک نوع جانور کمیاب به نام حشره خوار اتروسکی بود.
می گوید تکیه کلام پدرم این است: سلام مرا به درخت ها، گل ها، گنجشک ها، مارمولک ها، مورچه ها، گربه ها، سفال ها برسان من هم در این خانه به همه شان سلام می گویم و با لبخندی ادامه می دهد: تفاوت ما با یکدیگر در فلسفه است نه احساس. گواهش هم همین حسی است که به طبیعت، اشیا و خانه های قدیمی داریم باآنکه امکان دارد گاهی جویای زرق و برق باشیم و در سودای مال و مکنت، هنر فاخر گذشته را لگدمال نماییم اما اغلب در تحسین زیبایی یک خانه قدیمی هم نظریم.
به نظرم زیبایی بیشتر از پیش به مخاطره افتاده درست مثل سرنوشت انسان ایرانی و به آپارتمان های بی قواره ای اشاره می کند که ناجور قد کشیده اند و بر حیاط خانه سایه انداخته است.

به ما آدم های عمیقا تنها کسی گفته است که زندگی ارزش جنگیدن دارد و سلاح به ما فروخته است، اما نگفته برای چه و چطوری بجنگیم؛ ما باید بفهمیم که در «سفینه» خودمان هستیم و باید آنرا به «گلشن» بدل نماییم.

و او جای جای خانه ای را به من نشان داده است که نامش را گذاشته «سفینه گلشن». بارانداز ته حیاط را نشان داده است که حالا سقفش شیشه بند شده، گلخانه ای برای خانه و کارگاه هنری برای زوج هنرمند.
از شومینه خانه می گوید که زیر تلی از گچ مدفون شده بود. از رنگ های لایه لایه ای که بر درب های چوبی خورده بود، از چوب بلوطی که گام نخست پله ورودی شده است. از پنجره چوبی قدیمی که حالا شده درب کابینت آشپزخانه اش و حذف درب و پنجره آلومینیومی که جای درهای چوبی را تنگ کرده بود.

حوض حیاط تغییر زیادی نکرده، مرمت شده و تنها تراز کف آن تغییر داده شده و با کف حیاط میزان شده تا تخلیه آب آسان شود این سبب می شود تا او به یاد بیاورد که در دوران کودکی اش در هرخانه یک چاه آب بود و کنار هر چاه یک دلو و یک کردخاله برای کشیدن آب. می گوید؛ حالا را نبینید که کفگیر چاه ها و رودها و دریا به کف دیگ خورده است.

از او می پرسم، چطور شد نام این خانه را سفینه گلشن گذاشتید؟ پاسخ می دهد: خیلی اتفاقی فهمیدم اولین مالکان، خانواده گلشنی بودند. دکتر عبدالکریم گلشنی، یکی از فرزندان خانواده سال ۱۳۰۷ در این خانه متولد شده است. او پژوهشگر، نویسنده و استاد دانشگاه تهران بود. انتشار مجله سیاسی انتقادی هفگز، گلشن تاریخ، فرهنگ ایران در قلمرو ترکان و... بعضی از آثار اوست.
گلشنی در سن ۹۲ سالگی و آبان ماه سال ۱۳۹۹ در آلمان فوت کرد حدودا زمانیکه ما خانه پدری او را خریدیم، گمان میکنم صدای خنده و گریه کودکی های وی در خشت خشت این خانه به جامانده است.
پدر عبدالکریم گلشنی در کاروانسرای «شیشه کوچک» حجره داشت و پیشه او تجارت انواع کاغذ و مقوا بود. در حریق بازار رشت در سال ۱۲۹۸ خورشیدی حجره او می سوزد و او حجره اش را به سرایی می برد که بعدها به سرای گلشن معروف می شود.

البته این خانه بسیار بزرگتر بوده، تمام واحدهای تجاری روبه خیابان، جزو همین ملک بوده است و بنای مسکونی باقیمانده می شود همین خانه که ما خریدیم.

مرقع نوعی پیشکشی فاخر در تاریخ فرهنگ و هنر ایران بوده است به این نحو که صفحاتی از کاغذ به صورت رقعه رقعه به انواع هنرهای ایرانی به دست هنرمندان مختلف آراسته می شدند که میتوانست شامل تذهیب، تشعیر، ترصیع، تصویر، تحریر، تجلید، و خوشنویسی باشد و در نهایت جملگی به هم شیرازه می شدند و به صورت یکپارچه در می آمدند.

«مرقع گلشن»، مجموعه ای از هنرهای ظریف نقاشی و خوشنویسی از مکتب هند و ایرانی است و یکی از نمونه های ممتاز این ابداع هنری به حساب می آید.
امین باقری می گوید سفینه گلشن با اشاره ضمنی به تنوع هنرهای ظریف به کار رفته در مرقع گلشن به صورت اتفاقی به نام خانواده گلشنی هم اشاره دارد همینطور معرف کار و پیشه هر دوی ماست باید یادآوری کنم که سفینه در یک معنا مترادفی برای مرقع است همینطور به مفهوم کشتی است که میتواند نمادی از مأمن ما در آشوب و طوفان دریای پرتلاطم زندگی امروز باشد.
از آنجائیکه من و همسرم می خواهیم این خانه را به محل زندگی و کار هنر تبدیل نماییم و با عنایت به پیشه ساکنان نخست این خانه که در کار کاغذ بودند و با احترام به دکتر عبدالکریم گلشنی، نام سفینه گلشن را انتخاب کردیم که مجازا هم به حرفه ما یعنی ترسیم و تحریر اشاره دارد، هم تلویحا خاطره خانواده گلشنی را زنده نگه می دارد.
فارغ از اینها فی الواقع اینجا مانند گلشنی آرام در قلب پرازدحام بازار صنایع دستی رشت است. به نظرم این حسن اتفاق است که اهالی این خانه همیشه اهل کاغذ و قلم و شعر و شور و تصویر بودند.
نسلهای پیشین ساکن این خانه دیگر نیستند که ببینند سر انجام اینجا چه خواهد شد. حال این خانه هست، ایشان نیستند و ما هم نخواهیم ماند.


خیلی ها به ما گفتند این خانه را تبدیل به کافه و رستوران سنتی کنید، ولی ما نمی خواهیم آرامش ساکنان کوچه ای که به نام گلشنی است، به هم بریزد.
آرامش این کوچه مرهون صفای وجود همسایه مهربان و یگانه ماست. این درست است که معماری مهم می باشد اما آن چه یک بنا را ممتاز و خواستنی میکند همسایه و فرهنگ متعالی محله است. من فکر میکنم همسایه خوب از معماری خوب مهمتر است و اینجا ما از دو سو بخت یار بوده ایم.

به نظرم یک خانه با هر قواره ای می تواند یک گلشن باشد. همانطور که یک شخص می تواند سالک و مبارزی صلح جو و نرم خو در کارزار پرماجرای زندگی باشد. باید درون خود و خانه را زیبا و معطر نگاه داریم و به یاد داشته باشیم که زیبا بودن نوعی مبارزه با زشتی فزاینده در جهان امروز است.

نیاکان ما همچون این خانه های استوار، سفال سر، خشت پیکر و آهنین جان بودند افسوس که ما به آپارتمانهای امروزی مانند شده ایم، چشممان کم سو، دلمان افگار، ستون فقراتمان کج و استخوانهامان سست شده و با کوچکترین بادی به مخاطره می افتیم.

او در انتها مرا به صرف چای دعوت می کند و می گوید: زندگی در یک خانه تاریخی به صورت پیوسته پاسخی به این سؤال است که آیا آثار به جامانده از هنر و فنون کهن درخور نگهداری در موزه اند یا بهتر است در زندگی روزمره همراه ما باشند؟ ما زندگی را انتخاب کردیم، زندگی در موزه!



1402/09/13
09:47:53
5.0 / 5
249
تگهای خبر: آب , استخوان , بازار , چای
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۳
کونفه